جدول جو
جدول جو

معنی منتشر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

منتشر کردن
افشاندن، پراکندن، پخش کردن
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
منتشر کردن
انتشار دادن، پخش کردن، توزیع کردن، پراکندن، چاپ کردن، به چاپ رساندن، سرایت دادن، گستردن، ترویج کردن، رواج دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منتشر کردن
نشرٌ
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
منتشر کردن
Issue
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
منتشر کردن
émettre
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
منتشر کردن
emettere
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
منتشر کردن
emitir
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
منتشر کردن
wydawać
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
منتشر کردن
выпускать
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به روسی
منتشر کردن
випускати
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
منتشر کردن
uitgeven
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
منتشر کردن
ausgeben
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
منتشر کردن
emitir
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
منتشر کردن
প্রকাশ করা
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
منتشر کردن
जारी करना
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به هندی
منتشر کردن
mengeluarkan
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
منتشر کردن
جاری کرنا
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به اردو
منتشر کردن
ออก
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
منتشر کردن
kutoa
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
منتشر کردن
להוציא
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به عبری
منتشر کردن
发布
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به چینی
منتشر کردن
발행하다
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
منتشر کردن
yayımlamak
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
منتشر کردن
発行する
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منتر کردن
تصویر منتر کردن
مسخره کردن، معطل کردن
فرهنگ فارسی عمید
پسند کردن، به شمار آوردن، پاس داشتن پسند کردن پذیرفتن، مورد توجه قرار دادن، بحساب آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفجر کردن
تصویر منفجر کردن
کفانیدن کفتانیدن ترکاندن ترکاندن: (دینامیت را منفجر کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقر کردن
تصویر مستقر کردن
ماناندن جای دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختار کردن
تصویر مختار کردن
روا کردن، آزاد کام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هنگیراندن کوتاه کردن کوتاه کردن مطلبی و سخنی را: مختصرکردم چو آمد ده پدید خود نبود آن ده ره دیگر گزید. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتر کردن
تصویر منتر کردن
سحر کردن افسون کردن، دست انداختن: (عده ای از جوانان پیر مرد را کاملا منتر کرده بودند و او خود متوجه نمیشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منظور کردن
تصویر منظور کردن
((~. کَ دَ))
در نظر گرفتن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتشرکردن
تصویر منتشرکردن
پراشیدن، چاپ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منکسر کردن
تصویر منکسر کردن
پراشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره